کد مطلب:106687 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:155

نامه 064-به معاویه











[صفحه 346]

از جمله نامه های امام (ع) در پاسخ نامه ی معاویه: انف الاسلام: آغاز اسلام تشرید: دور ساختن و تار و مار كردن استرفه: به رفاه و گشایش حال خود، بشتاب اغوار: زمین پست اغصصت السیف بفلان: شمشیر آنرا در تنگنا قرار داد و او مغلوب گشت زیرا مضروب كسی است كه با شمشیر در تنگنا قرار می گیرد، به این معنی كه جلوش باز نیست و امید پیشرفت ندارد و بعضی با ضاد نقطه دار نقل كرده اند، یعنی شمشیر را آهخته بر آنها قرار دادم مقارب ره كسر راء: ناتمام (اما بعد، همانطوری كه گفتی ما و شما الفتی داشتیم و با هم بودیم، اما دیروز بین ما و شما جدایی افكند، ما ایمان آوردیم و شما كافر شدید، و امروز ما پایدار ماندیم، و شما به آشوب و فتنه پرداختید و اگر كسی از شما مسلمان شد، از روی اجبار و پس از آن بود كه همه ی بزرگان اسلام در گروه پیامبر خدا (ص) گرد آمده بودند. تو در نامه ات یادآور شده بودی كه من طلحه و زبیر را كشتم و عایشه را تار و مار كردم، و میان آن دو شهر (بصره و كوفه) فرود آمدم، این كاری است كه به تو هیچ ارتباطی ندارد و نباید عذر و دلیل آن را به تو عرضه كرد. و نیز متذكر شدی كه در میان گروه مهاجران و انصار قصد مقابله با

من را داری در صورتی كه در همان روز اسارت و دستگیری برادرت، رشته ی تو با مهاجر بودن قطع شد، بنابراین اگر شتاب در جنگ داری، آرام بگیر، زیرا اگر من با تو دیدار كنم، آن دیداری شایسته خواهد بود، كه خداوند برای انتقام گرفتن از تو مرا برانگیخته است و آمدن تو به مقابله ی من به سان گفته ی شاعر قبیله ی بنی اسد است: مستقبلین ریاح السیف تضربهم بحاصب بین اغوار و جلمود شمشیری كه با آن نیا، دایی و برادرت را در یك جا ضربت زدم، هنوز نزد من است، به خدا قسم آنطور كه فهمیدم، دلت در غلاف گمراهی و عقلت سست و بی مایه است. بهتر آن كه درباره ی تو بگویند: بر نردبانی بالا رفته ای كه به تو جای مرتفع ناهنجاری را وانمود كرده كه هیچ به سود تو نیست، بلكه به زیان تو است، زیرا تو درصدد چیزی هستی كه گمشده ی تو نیست و شتری را به چرا برده ای كه از آن تو نیست، و در پی كاری هستی كه شایستگی اش را نداری و از اصل آن دوری، پس چقدر فاصله است بین گفتار و رفتار تو!! و زود همسان عموها و دائیهای شدی كه نگونبختی و آرزوهای بیهوده آنان را بر انكار محمد (ص) واداشت، در نتیجه به مهلكه ها افتادند. آنجا كه تو خود می دانی، در مقابل شمشیرهایی كه میدان نبرد از آ

نها خالی نبود و سستی و كندی در آنها راه داشت، ایستادگی چندانی نكردند و به حفظ حریم خود توفق نیافتند. درباره ی قاتلان عثمان سخن را به درازا كشاندی، پس تو نیز در راهی كه مردم وارد شده اند وارد شو (و با من بیعت كن) آنگاه با آنان (قاتلان عثمان) در نزد من به محاكمه برخیز تا بر تو و آنها كتاب خدا را داور قرار دهم. اما آنچه تو قصد كرده ای، بسان فریب دادن كودك هنگام گرفتن او از شیر است و درود بر كسانی كه شایسته درودند.) معاویه در نامه ای كه به امام (ع) نوشته بود، از الفت و اجتماع قدیمی كه داشتند سخن به میان آورده، پس از آن به قتل طلحه و زبیر و تار و مار كردن عایشه را به وی نسبت داده، و او را تهدید به جنگ و قاتلان عثمان را از او طلب كرده است. و امام (ع) تمام اینها را به شرح زیر پاسخ می دهد: اما جواب اول: امام (ع) پس از پذیرش ادعای معاویه نسبت به قدر مشترك فی مابین یعنی الفت و اجتماع پیش از اسلام، از چند جهت، جداییی را كه وجود داشت یادآور شده است: 1- امام (ع) در آغاز اسلام در میان جمعی از خویشاوندان خود اسلام آورد، در حالی كه معاویه و فامیلش در آن وقت كافر بودند. 2- امام (ع) و خاندانش پیوسته در راه دین پایدار بودند، د

ر صورتی كه معاویه و خاندانش منحرف بودند، و نمی دانستند كه منحرفند. 3- هر كس از خاندان آن بزرگوار اسلام آورد از روی میل باطنی بود، در صورتی كه از خاندان معاویه كسی مسلمان نشد، مگر پس از قوت گرفتن اسلام و از روی جبر و این هنگامی بود كه گروهی از اشراف عرب در كنار پیامبر (ص) گرد آمده بودند. كلمه: انف الاسلام را برای اینان از آن رو كه بزرگان قبیله ی خود بودند، استعاره آورده است از جمله كسانی كه روی اجبار مسلمان شدند، ابوسفیان بود. توضیح آن كه، پیامبر خدا (ص) در جنگ فتح مكه، شب هنگام به آنجا رسید، و در زمین بطحا و نواحی آن فرود آمد. عباس بن عبدالمطلب، در حالی كه سوار بر استر پیامبر خدا (ص) بود، در اطراف مكه، در پی كسی می گشت، كه به نزد قریش بفرستد تا آنها را، به معذرت خواهی نزد رسول خدا (ص) بخواند، ابوسفیان را دید، به او گفت: پشت سر من سوار شو، تا تو را نزد پیامبر خدا (ص) ببرم، و برایت امان نامه از آن بزرگوار بگیرم، ابوسفیان وقتی كه بر پیامبر خدا (ص) وارد شد، پیامبر (ص) اسلام را بر او عرضه كرد، او قبول نكرد، عمر گفت: یا رسول الله اجازه بده تا گردنش را بزنم؟ و عباس به دلیل خویشاوندی كه با او داشت از او حمایت می كرد،

عرض كرد: یا رسول الله، او فردا اسلام می آورد، فردا كه شد، او را نزد رسول خدا (ص) آورد، پیامبر (ص) اسلام را عرضه كرد، باز هم خودداری كرد، عباس، آهسته به او گفت: ای ابوسفیان، هر چند به دل نمی گویی به زبان گواهی ده، كه خدایی جز الله نیست، و محمد فرستاده ی خداست، زیرا اگر نگویی، او الان دستور قتل تو را می دهد، این بود كه از روی جبر، از ترس كشته شدن، شهادتین را بر زبان آورد، زیرا او در اطراف پیامبر (ص) بیش از ده هزار نفر را می دید كه به یاری او برخاسته و گرد او را گرفته اند، و این است معنی سخن امام (ع): امابعد... حزبا. جواب دوم: به ادعایی كه معاویه نسبت به قتل طلحه و زبیر، و تار و مار كردن عایشه، و فرود آمدن میان دو شهر بصره و كوفه، در برابر او داشت: با این عبارت پاسخ داده است: و ذالك... الیك و این عبارت به منزله ی صغرای قیاس مضمری است كه كبرای آن در حقیقت چنین است: و هر كه در جریان كاری نبوده است، و هیچگونه دخالتی نداشته، تكلیفی ندارد و عذر تقصیر و كوتاهی نسبت به آن كار متوجه او نمی شود. جواب سوم: به تهدید معاویه كه امام (ع) را در میان جمعی از مهاجران و انصار ملاقات خواهد كرد! دو پاسخ داده است: 1- او وانمود كرده

كه خود از مهاجران است، و امام (ع) با این عبارت او را تكذیب كرده است: و قد انقطعت الهجره یوم اسر ابوك، یعنی به هنگام فتح مكه. توضیح آن كه، معاویه و پدرش گروهی از خاندانش، پس از فتح مكه، اظهار اسلام كردند، و پیامبر (ص) فرمود: بعد از فتح مكه، هجرت معنی ندارد. بنابراین، نام مهاجران بر ایشان، صادق نیست. و امام (ع) این را كه عباس، ابوسفیان را به اجبار نزد پیامبر (ص) برد و او در معرض قتل قرار گرفت، اسارت نامیده است. بعضی این عبارت را: یوم اسر اخوك نقل كرده اند: چون عمرو بن ابی سفیان برادر معاویه در روز جنگ بدر اسیر شد. بنابراین روایت، سخن در جهت یادآوری به معاویه است كه شان وی و خاندانش این بوده است كه نخست می بایست اسیر شوند تا اسلام بیاورند، پس چگونه با این وصف، ادعای هجرت دارند، زیرا رابطه ی هجرت در این صورت از ایشان بریده است. و یوم اسر، ظرف برای بریده شدن هجرت نمی شود: زیرا هجرت بعد از فتح مكه منقطع گشته است. 2- امام (ع) در برابر تهدید او، تهدید به مثل كرده است، با عبارت: فان كان... مقام واحد، و مقصود این است كه: معاویه، اگر در آمدن نزد من شتاب داری، به فكر ایمنی جان خود باش، زیرا تو به طرف چیزی می شتابی كه به

ضرر توست و با این عبارت به وی هشدار داده است: فانی... واحد، كه به منزله ی صغرا برای قیاس مضمری است. اما علت تمثیل امام (ع) به شعر این است كه آمدن معاویه را در بین دار و دسته اش به سمت خود به روبه رویی با بادهای تابستانی تشبیه كرده، و خود را نیز به سان بادهای تابستانی دانسته است و وجه شبه را چنین قرار داده: همانطوری كه بادهای تابستانی سنگ ریزه ها را برمی دارد و به صورت افرادی كه به سمت باد می آیند می زند. امام (ع) نیز در جنگ، با شمشیرها و نیزه ه بر چهره ی آنها می كوبد، و ما قبلا گفتیم كه امام (ع)، عتبه، جد معاویه و ولید بن عبته، دائی معاویه و حنظله بن ابوسفیان برادر معاویه را كشت و كبرای مقدر چنین است: و هر كس چنان باشد، پس باید از او ترسید و او را تهدید به جنگ و ستیز نكرد. عبارت و انك و الله... الهوینا سرزنشی آمیخته به تهدید است، و ما در عبارت ما عملت، موصوله است، كلمه ی اغلف را استعاره از قلب معاویه آورده، دلیل استعاره آن است كه قلب وی، وسیله ی ویژگیهای جسمانی و پرده های باطل از پذیرش و درك حق به دور است، گویی كه در غلاف و پوششی از موانع قرار گرفته است. و صفت ناتمام و ناقص در مورد عقل معاویه، از آن جهت است

كه او باطل را برگزیده است. آنگاه امام (ع) چیزی را از باب سرزنش و ملامت به معاویه اعلام فرموده كه سزاوار است تا درباره او بگویند، كلمه ی السلم را استعاره برای حالتی آورده است كه معاویه مرتكب شده، و جایگاهی كه وی درصدد رسیدن بدان جاست، و با ذكر عبارت ارتقاء و بالا رفتن، صنعت ترشیح به كار برده است. كلمه ی مطلع مصدر میمی و احتمالا اسم مكان باشد. امام (ع) برای اثبات درستی سخن خود، با این عبارت: لانك... معدنه، استدلال كرده و كلمات الضاله- السایمه، را برای موضعی كه وی شایسته ی جستن و ایستادن در آنجاست استعاره آورده، و جز این یعنی امر خلافت را او شایستگی ندارد. عبارت: النشید و الراعی (جوینده و چراننده) را از باب صنعت ترشیح به كار برده است. سرانجام پس از بیان گفتار و رفتار وی، از این تعجب كرده كه محور سخن وی در ظاهر خونخواهی عثمان، و به طوری كه ادعا كرده، رد خلاف شرع است، در صورتی كه محور رفتار و حركاتش، دست یافتن به حكومت و شورش در برابر امام عادل است، و چه قدر فاصله است بین این دو محور. آنگاه به شباهت نزدیك او با عموها و دائیهایش نظر داده است. ما در ما اشبهت مصدریه است، و مصدر مبتدا و قریب خبر آن است. از جمله شقاوتم

ندان از میان عموهای معاویه، حماله الحطب، و از دائیهایش ولید بن عتبه است، اعمام و اخوال را از آن رو نكره آورده كه معاویه عمو و دائی زیادی نداشته، یكی و دو تا را نیز برای مبالغه، به طور مجاز، در مورد ناسزاگویی، می توان به صورت جمع نكره آورد، در صورتی كه جمع معرفه چنین نیست. و در عبارت: حملتهم... الهوینا اشاره به وجه شبه، نموده است. و جمله ی: حملتهم، در موضع جر، صفت اخوال است، مقصود امام (ع) از شقاوت، بدبختی است كه در دنیا و آخرت برای آنها مسلم و قطعی است، و آنان- به دلیل انكار حقانیت محمد (ص)، و آرزوی باطلی كه همواره در سر می پروراندند، و جان و مال خود را در راه آن صرف می كردند، یعنی مغلوب ساختن پروردگار (ص) و خاموش كردن نور نبوت و برپا داشتن شرك- آماده برای آن شقاوت بودند. كلمه: بوقع متعلق به فصرعوا، و عبارت: ما خلا صفت برای: سیوف، و لفظ: مماشاه استعاره است، مقصود آن است كه، بر ضربت آن شمشیرها سستی و كندی راه نداشت، و بعضی لم یماسها با سین بدون نقطه از مماسه نقل كرده اند، یعنی: چیزی از این اوصاف بدانها در نیامیزد. چهارم: به مطالبه ی قاتلان عثمان توسط معاویه، امام (ع) با عبارت: فادخل... پاسخ داده، و مقصودش آن

است كه همانطوری كه معاویه، اطاعت و بیعت كرده اند، تو هم وارد جمع مردم باش درستی پاسخ روشن است. زیرا برای دو مدعی و مخالف، حاكمی لازم است، و امام (ع) آن روز، حاكم برحق بوده، و معاویه حق نداشته، گروهی از مهاجران و انصار را از او مطالبه كند تا به وی تسلیم كند و او بدون محاكمه آنها را بكشد، بلكه او باید سر به فرمان امام، نهاده و احكام او را در مورد خود جاری بداند، تا دیگران را به محاكمه بطلبد، چه به سود و چه به زیان وی باشد. عبارت: و اما تلك التی ترید یعنی فریب از شام، به منظور اعتراف امام به فرمانروایی معاویه بر شام است، وجه شبه آن فریب به فریب كودك، سستی و روشنی خدعه بودن آن برای هر كسی است. و اما این كه امام (ع) فرمود: درود بر شایستگان، از آن روست كه معاویه در نزد امام (ع) شایسته درود نبوده است.


صفحه 346.